موهای سر او را تراشیده واو را در روستا می گرداندند. شرط رهایی ناهید را توهین به حضرت امام قرار داده بودند. اما ناهید...
زندگی وخاطرات شهیده ناهید فاتحی کرجو راکه توسط من جمع آوری شده است،می توانید در کتاب «فاتح هشمیز » بخوانید که توسط نشر شاهد منتشر شده است.
" آن جا که آدم ها دارند می پوسند و از درون پوک می شوند، اگر به خلوتی و کنجی پناهنده شده باشی،این ارزشی ندارد. حتی در همان خلوتت، محاصره می شوی و در خانه ات، از پای می افتی!"
آن ها که صدای پای مرگ را؛از آهنگ ضربان قلب شان،نزدیک تر احساس می کنند؛ و در ضیافت " زندگی"، "مرگ" را می بینند، که به هر مولودی، چگونه خوش آمد می گوید! اینان تا رسیدن "مرشد" و " وسیله ها" و "شرایط بهتر"، منتظر نمی مانند و راه یابی به "صراط" را، می طلبند.ره یافتن به "صراط"، در سلوک ، با "خلوت " و توجه"در خود و "شناخت" و سنجش و انتخاب معبودها آغاز می گردد. و با "ایمان" و " جهاد و مبارزه"، به " بلاءها و ضربه ها" می رسد؛ که در طریق عشق بازی، امن و آسایش ،بلاست و اهل کام و ناز را، در کوی دلبری راه نیست! منزل بعدی سالک، " عجز و اضطرار" است. آن جا که سالک، در راه دنیا به بن بست می رسد، و در راه خدا، به عجز :" تو که، نه جای ماندن داری و نه پای رفتن و نه راه برگشت، تو به عجز و اضطرار رسیده یی. آدمی که از تمامی هستی بزرگ تر شد، دیگر به آن راه ندارد. هیچ جوجه یی، دوباره در پوست خودش قرار نمی گیرد!"
سال 1343 "هیات های موءتلفه اسلامی تشکیل شد. مرتضی مطهری از طرف امام به همراه چند نفر دیگر عهده دار رهبری این تشکیلات بود. بعد از ترور حسنعلی منصور توسط محمد بخارایی کادر رهبری شناسایی و دستگیر شدند.قاضی پرونده مدتی را در قم شاگرد استاد بود . اسم مرتضی را در پرونده دید،آن قدر پرونده سنگین بود که اعدامش کنند.
قاضی هر چه مدرک علیه استاد بود از بین برد وپیغام فرستاد :حق شاگردی را به جا آوردم.
دعوتش کرده بودند برای سخنرانی دانشگاه شیراز ...یکی از اساتید شروع کرد به معرفی:" من این جمله را با افتخار می گویم : اگر برای دیگران روحانیت افتخار است ،استاد مطهری افتخار لباس روحانیت است."
استاد بلند شد وگفت: آقای عزیز ! این چه حرفی بود که از دهانت بیرون آمد؟ تو اصلا می فهمی چی داری می گویی؟ ..من در تمام عمرم یک افتخار بیشتر ندارم و آن هم این عبا وعمامه است ...این تعارف ها چیست که به هم می کنیم؟...اکثریت ما مسلمانان ننگ اسلام هستیم .پس این تعارف ها بگذاریم کنار.
یادی از شهید مطهری(2)
اختلاف باعث شده بود که استاد دیگر حسینیه ارشاد نمی رفت.دکتر شریعتی می گفت: از وقتی آقای مطهری گفت من نمی آیم من دیدم که همه ی آرزوهای من تمام شد.همه چیز برای من تمام شده بود. دیگر هیچ چیز برای من معنی نداشت.
دانشگاه تهران پروفسور رضا را از خارج از ایران دعوت کرده بود.از همه اساتید علوم انسانی خواسته بودند که مقاله ای بنویسند تا برای بزرگ داشت پروفسور چاپ کنند .
در میهمانی همه استادها را به پروفسور معرفی کردند. نوبت به آقای مطهری که رسید گفتند: آقای مرتضی مطهری ،دانشیار . پروفسور که مقاله ایشان را خوانده بود ،با تعجب گفت:دانش یار ؟ایشان دانش یارند؟ایشان استاد همه ما هستند.چرا دانش یار؟
بعد هم از همه اساتید خواسته بود نامه ای به وزیر فرهنگ بنویسند وبه مقام علمی استاد شهادت دهند. نامه را نوشتند حتی مخالفین استاد امضا کردند .اما ساواک نگذاشت حکم استادی آقای مطهری را صادر کنند.
می گویند پشت سر هر مرد موفقی یک زن ایستاده است .در مورد شهید نواب صفوی نیز چنین بود.
« نواب احتشام رضوی»از وعاظ به نام واز روحانیونی بود که بر علیه کشف حجاب قیام کردوبه همین خاطربعد ازواقعه مسجدگوهر شاد مشهد تبعید شد.
به خاطر شرایط نامناسب ونیز به دلیل احتمال سوءاستفاده دولت وتحت فشار قراردادن خانواده اش، همسرش راطلاق داد وبا تنها دخترش که آن زمان 4 سال داشت به تبعید رفت. با گذشت زمان وتعدیل فشار پس از چند سال ازدواج کردو به تهران آمد اما تا پایان عمراجازه سکونت ومنبر رفتن در خراسان را نداشت.
همسر شهید نواب صفوی «نیره سادات احتشام رضوی»فرزند ارشد ویارایشان در دوران تبعیدبود .
وی از معدود کسانی بود که هنگام ازدواج با همسرش صحبت کرد.در واقع پدر وی بسیار روشنفکر بود .در آن زمان ایشان تحصیلات کلاسیک داشت . نواب صفوی وی را با شرایط زندگی خودآشنا کردگرچه همواره سعی داشت وی وارد مسایل سیاسی نشود.
او در 15 سالگی ازدواج کرد.در دوران زندگی مشترک که تا 21 سالگی اش طول کشید به یاد ندارد که بیش از چند ماه در خانه ای به سر برده باشدیا شهید را بیش از چند روز یکبار ببیند مگر آنکه در آن خانه پنهان شده باشد.امکان حضور آنها کنارهم در خانه نبودحتی هنگام تولد فرزندانش .
در برخی اوقات در شرایط سخت وتحت فشار شدید ساواک قرار می گرفت مثل زمانی که در قم در منزل شهید واحدی بود ،ورود وخروج او حتی تا حرم تحت کنترل شدید صورت می گرفت.گاهی به همراه شهیددر فعالیت های تبلیغی شرکت میکرد. مثل زمانی که به روستاهای طالقان رفته بودند ودر احیاء امر به معروف ونهی از منکر تلاش میکردند تا دست بهایی ها را از منطقه کوتاه کنند.
سخنرانی ایشان هنگام دفن شهید در مسگرآباد آن زمان باعث شد که روزنامه ها بنویسند:روح نواب صفوی درهمسرش حلول کرده است.
پس از شهادت شهید،ساواک او رابه شدت تحت نظر داشت تا دست به احیاء فداییان اسلام نزند. زمانی نزد پدرش در کنار نامادری اش وزمانی نزد خانواده برادران شهید که خودآنها نیز زندانی بودند زندگی کرد .فرزندان به مدرسه اسلامی میرفتند تا اینکه در یافت ساواک قصدربودن دخترانش رادارد.بنابراین مجبور به مهاجرت به یکی از روستاهای نیشابور شد تا در فضای کوچک روستا که غریبه ها به چشم می آیند از دخترانش مراقبت کند. البته با چندتن از معلمان حوزه قرار گذاشته بود تا در روز های پنج شنبه وجمعه به نیشابور رفته وبه فرزندان ایشان احکام وآداب دین ودرس عربی بیاموزند.
با توجه به شرایط خاص ایشان هم از رجال دینی وهم از بزرگان مملکتی خواستگاران فراوان داشت اما دست رد به سینه همه زدوجوان مجردی از بستگان را به همسری برگزید که هم اکنون خادم امام رضا (ع)است.
وی در خانه ای قدیمی دو طبقه در محله خواجه ربیع مشهد زندگی می کند ومی گوید:اگر عقل امروز را داشتم در همه حال همراه شهید می شدم تا شهادت...
آخرین زن شهید در عملیات استشهادی «فاطمه النجار »معروف به ام محمد ،مادر بزرگ 57 ساله فلسطینی است که مادر 7 شهید پسر و2 شهیددختراست.اودر تمامی تظاهرات حماس حتی در تظاهراتی که به منظور شکستن محاصره بیش از 70 مبارز درمسجدالنصر« بیت حانون»برپاشده بود شرکت داشت .اودروصیت نامه اش آورده است خودم را در راه خداوند متعال ومیهن ومسجدالاقصی فدا میکنم وامید وارم که این کار مورد قبول درگاه حضرت دوست واقع گردد وخودم را درراه زنان ومردان فلسطینی فدا میکنم وازخداوند متعال می خواهم تا اسیران مارااز چنگال صهیونیست های ددمنش برهاند واین قلیل کارهای مارابپذیرد...از خانواده ام می خوام تا پس از شنیدن خبر شهادتم شیرینی پخش کنند.
فریبا انیسی قدیمترها به ما میگفتند ارتجاعی؛امل .بعد شدیم سنتی ومتحجر.این اواخر هم شدیم اصولگرای سنتی .اما در هر صورت شیعه ایم؛دوستدار مولی ؛عاشق ولایت ؛پادر راه گذاشتیم تا شهادت.می نویسم نه فقط به خاطر اینکه شغل من این است چون فکر میکنم از این طریق بهتر می توانم رسالت خود را به انجام برسانم .محور اصلی کارم زنان است درمورد انقلاب ؛دفاع مقدس وفلسطین مطلب دارم به صورت گفتگو؛مقاله؛کتاب وپژوهش |