تا یاد چین زلف تو شد پای بست ما
رفت اختیار عقل وسلامت زدست ما
رخسار خود درآینه دید وبه خنده گفت
بس فتنه ها که خیزد از این چشم مست ما
از صرف نیستی چوکسی راخبر نشد
عشقت چگونه کرد حکایت زهست ما
برخاستیم از سر کویش ،غبارسان
تادل نگیردش زغبار نشست ما
غمگین مشو گر از ستمش دل شکسته ای
کارزد به صدهزار درم،این شکست ما
از دشمنان ملامت واز دوستان جفا
بوده است سرنوشت ،زروزالست ما
گشتم زهجر ،غرقه دریای اشک خویش
تا ماهیوصال،کی افتد به شست ما
هوای ساحت چین باد صبحدم دارد
مگر گذار بر آن زلف خم به خم دارد
بکش بساط به صحرا که باد نوروزی
حدیث های خوش از روضه ارم دارد
به روزگارهمین شادیم بس است که دل
زعشق روی تو چون لاله داغ غم دارد
کس نبرد از آب هرگز پی به آتش این عجب
شددلیل آتش دل مرمرا چشم پرآب
کبک رفتاری ز مژگانی چوچنگ شاهباز
روزگارم تیره تر کردست از پر غراب
دل گرفت از مدرسه یاران کجا کوی حبیب
فریبا انیسی قدیمترها به ما میگفتند ارتجاعی؛امل .بعد شدیم سنتی ومتحجر.این اواخر هم شدیم اصولگرای سنتی .اما در هر صورت شیعه ایم؛دوستدار مولی ؛عاشق ولایت ؛پادر راه گذاشتیم تا شهادت.می نویسم نه فقط به خاطر اینکه شغل من این است چون فکر میکنم از این طریق بهتر می توانم رسالت خود را به انجام برسانم .محور اصلی کارم زنان است درمورد انقلاب ؛دفاع مقدس وفلسطین مطلب دارم به صورت گفتگو؛مقاله؛کتاب وپژوهش |