" آن جا که آدم ها دارند می پوسند و از درون پوک می شوند، اگر به خلوتی و کنجی پناهنده شده باشی،این ارزشی ندارد. حتی در همان خلوتت، محاصره می شوی و در خانه ات، از پای می افتی!"
آن ها که صدای پای مرگ را؛از آهنگ ضربان قلب شان،نزدیک تر احساس می کنند؛ و در ضیافت " زندگی"، "مرگ" را می بینند، که به هر مولودی، چگونه خوش آمد می گوید! اینان تا رسیدن "مرشد" و " وسیله ها" و "شرایط بهتر"، منتظر نمی مانند و راه یابی به "صراط" را، می طلبند.ره یافتن به "صراط"، در سلوک ، با "خلوت " و توجه"در خود و "شناخت" و سنجش و انتخاب معبودها آغاز می گردد. و با "ایمان" و " جهاد و مبارزه"، به " بلاءها و ضربه ها" می رسد؛ که در طریق عشق بازی، امن و آسایش ،بلاست و اهل کام و ناز را، در کوی دلبری راه نیست! منزل بعدی سالک، " عجز و اضطرار" است. آن جا که سالک، در راه دنیا به بن بست می رسد، و در راه خدا، به عجز :" تو که، نه جای ماندن داری و نه پای رفتن و نه راه برگشت، تو به عجز و اضطرار رسیده یی. آدمی که از تمامی هستی بزرگ تر شد، دیگر به آن راه ندارد. هیچ جوجه یی، دوباره در پوست خودش قرار نمی گیرد!"
فریبا انیسی قدیمترها به ما میگفتند ارتجاعی؛امل .بعد شدیم سنتی ومتحجر.این اواخر هم شدیم اصولگرای سنتی .اما در هر صورت شیعه ایم؛دوستدار مولی ؛عاشق ولایت ؛پادر راه گذاشتیم تا شهادت.می نویسم نه فقط به خاطر اینکه شغل من این است چون فکر میکنم از این طریق بهتر می توانم رسالت خود را به انجام برسانم .محور اصلی کارم زنان است درمورد انقلاب ؛دفاع مقدس وفلسطین مطلب دارم به صورت گفتگو؛مقاله؛کتاب وپژوهش |