جام می وخون دل هر یک به کسی دادند
در دایره قسمت اوضاع چنین باشد
خون دل را نصیب ما کردند و از آن جهت به آنان که جام دل دارند حسادت نمی کنیم که قسمت چنین است ونه تقدیر .
تقدیر در دست من است که با اراده ی خویش آن را رقم می زنم گرچه قسمتم خون دل خوردن باشد.
این بی نظمی های من نه از پر کاری است ونه از دلمردگی .از سر در گمی است شاید، در میان این همه عقاید و تفکرات جوراجور که هر کدام خود را چنان محق می دانند وبر حقانیت خویش اصرار دارند که تو دمی در می مانی اگر حرف او راست باشد چه؟
چنین حالتی را در همان اوایل انقلاب شاهد بودیم. آن روزهایی که 5-10 نفر دور هم جمع می شدند وتشکیل گروه و دسته وسازمان میدادند. اگر با کشته شده ای در رژیم طاغوت سلام وعلیکی داشتند خود را پیرو وزنده کننده راه او وانتقام گیرنده خون او می دانستند واگر با زندانی سیاسی دمخور بودند آرمانش را آرمان خود می شمردند. وآنچنان در رثای عقاید خود داد سخن می دادند که هفتاد ودو فرقه انگشت به دهان وا می مانند.
براین اساس بود که حتی حزب توده که علم رسوایی ووطن فروشی اش از همان سالهای 1332 زده شده بود هم نشریه چاپ می کرد وهم به دنبال عضوو هوادار بود. تا چه برسد به دسته هایی که تمام نفرات واعضای آن اعضای یک خانواده بودند در خانه ی تیمی منزل.
وما بعد ها دانستیم که تبلیغات می تواند دسته مورچه ها را سپاه فیل نشان دهد و پرندگان ابابیل را ابر باران زا...
وبه خدا پناه می بریم از تبلیغات!
فریبا انیسی قدیمترها به ما میگفتند ارتجاعی؛امل .بعد شدیم سنتی ومتحجر.این اواخر هم شدیم اصولگرای سنتی .اما در هر صورت شیعه ایم؛دوستدار مولی ؛عاشق ولایت ؛پادر راه گذاشتیم تا شهادت.می نویسم نه فقط به خاطر اینکه شغل من این است چون فکر میکنم از این طریق بهتر می توانم رسالت خود را به انجام برسانم .محور اصلی کارم زنان است درمورد انقلاب ؛دفاع مقدس وفلسطین مطلب دارم به صورت گفتگو؛مقاله؛کتاب وپژوهش |