کمی از ظهر گذشته بود که برای ما ناهار آوردند. نان خشک با کنسرو لوبیا . غذا خودیم از نو درگیر شدیم . خیلی زود مهمات ته کشید و یکی دو تا از اسلحه ها گیر کرد. از میان پنج ـ شش نفری که داخل ساختمان بودیم فقط اسلحه ی من سالم بود و کار می کرد....نزدیکی های غروب که باز می گشتیم دو نفر از نیروهای ارتش به ما ملحق شدند....ارتشی ها با یک دستگاه خمپاره انداز 60 میلی متری آمدند دستگاه را زمین گذاشتند چند گلوله به سمت عراقی ها شلیک کردند و برگشتند....غروب که از گمرک برمی گشتیم هنوز از منطقه بیرون نیامده بودیم که یک گلوله ی خمپاره ی 120 میلی متری در نزدیکی ما منفجر شد و زهره فرهادی ، امیر سامری و جعفر مجروح شدند. زهرا حسینی هم از قبل زخمی شده بود.»[i]
گروه دیگر از راویان جنگ پرستاران و بهیاران بودند آن ها که شاهد لحظه های شهادت و مجروحیت رزمندگان بودند، نیز ناگفته های بسیاری دارند . شرایط کار و زندگی بسیار سخت بود اما روحیه آن ها بسیار عالی می نمود : « کار 24 ساعته بود و هیچ فرصتی برای خواب و خوراک نداشتیم هنگامی که روی صندلی می افتادیم از شدت خستگی بیهوش می شدیم خواهران که بیش از 20 نفر بودند در یک اتاق با سه پتو بسر می بردند .
هر لحظه امکان داشت آبادان سقوط کند برادران هر کار می کردند ما شهر را ترک کنیم نپذیرفتیم . سرانجام بین خواهران و برادران پاسدار پیمانی بسته شد که پیمان خون بود . گفتیم که ما می مانیم و هر وقت آبادان اشغال شد برادران همه ما را بکشند.»[ii]
پرستاران دیگر هم از رشادت ها و لحظه ی عروج رزمندگان گفته اند از سهراب 14 ساله یا از جانبازی که موشک در پهلوی او گیر کرده بود . از لحظه ی شهادت رزمندگانی که تشنه لب به معراج رفتند .
زنان ساکن در مناطق مرزی ، نیز قصه گوی جنگ بوده اند .
« شبی که جنگ آغاز شد مصدق ، من ، مهری ، نسرین ، مهرانگیز طبق معمول در مسجد جامع بودیم آن شب تعداد زیادی از بچه های مسجد جمع بودند که ناگهان صدای تیراندازی مکرر همه را وحشت زده کرد. نمی دانستیم چه اتفاقی افتاده ، فقط به سرعت درهای مسجد را بستیم و پناه گرفتیم .»[iii]
سختی های جنگ ، نبود امکانات جنگی ، عدم بهداشت ، عدم وجود غذا و آب مناسب باعث نشده بود که آن ها از حضور در منطقه ی جنگی ناراحت شوند .
فریبا انیسی قدیمترها به ما میگفتند ارتجاعی؛امل .بعد شدیم سنتی ومتحجر.این اواخر هم شدیم اصولگرای سنتی .اما در هر صورت شیعه ایم؛دوستدار مولی ؛عاشق ولایت ؛پادر راه گذاشتیم تا شهادت.می نویسم نه فقط به خاطر اینکه شغل من این است چون فکر میکنم از این طریق بهتر می توانم رسالت خود را به انجام برسانم .محور اصلی کارم زنان است درمورد انقلاب ؛دفاع مقدس وفلسطین مطلب دارم به صورت گفتگو؛مقاله؛کتاب وپژوهش |