عروسی
- «آمنه» ، باید عروسی را پیش اندازیم.
قلب «آمنه» لرزید. چرا «عبدالله» هراسان است. بیش از این تحمل جدایی ندارد ؟ یا حرف دیگری در میان است ؟ «آمنه» در تب و تاب بود ، نمی دانست چه بگوید. شور و هیجان بود یا ... . «عبدالله» باید آرام جان او می شد اما چرا دلهره و اضطراب در جانش چنگ انداخته بود. چرا ؟
«عبدالله» گفت : کاروان آماده رفتن به شام است. اگر با آنها همراه نشوم باید تا سال دیگر منتظر باشم. صبر جایز نیست.
صدای هلهله زنان و غریو هیجان مردان بلند بود. اما قلب «آمنه» آرام نشد.
- خدایا این چه اضطرابی است که من دارم ...
صدا از گلوی «آمنه» بیرون نیامده در راه نفس می ماند. مادرش جلو آمد.
- «آمنه» این حالتی است که همه دختران دارند ، آرام باش.
«آمنه» هیچ نمی نشنید ، جز صدای طپش قلب خود را. تشویش در دلش چنگ می انداخت. مادران سرخی صورت او را نشانه ی حیا می دانستند و دختران قرمزی گونه ها را علامت شادی.
- «عبدالمطلب» ، سـرور قوم ، امیـر مکه ، برای زیبـاترین ، با حیاترین و با محبت ترین پسرش او را برگزیده است.
- خوشا به حال« آمنه».
اما قلب «آمنه» می لرزید.
فریبا انیسی قدیمترها به ما میگفتند ارتجاعی؛امل .بعد شدیم سنتی ومتحجر.این اواخر هم شدیم اصولگرای سنتی .اما در هر صورت شیعه ایم؛دوستدار مولی ؛عاشق ولایت ؛پادر راه گذاشتیم تا شهادت.می نویسم نه فقط به خاطر اینکه شغل من این است چون فکر میکنم از این طریق بهتر می توانم رسالت خود را به انجام برسانم .محور اصلی کارم زنان است درمورد انقلاب ؛دفاع مقدس وفلسطین مطلب دارم به صورت گفتگو؛مقاله؛کتاب وپژوهش |