اصفهان از دست می رود
با تبریک سال نو ,به استحضار می رساند فرصتی دست داد تا سفری به نصف جهان داشته باشیم. اما از آنچه دیدیم بسیار تاسف خوردیم .در حالیکه بسیاری از کشور های جهان که یک صدم ما آثار باستانی ندارند برای خود پیشینه تاریخی دست وپا می کنند واز آنچه میسازند محافظت می نمایند متاسفانه مشاهده می شود اولیای امور میراث فرهنگی ما بی تفاوت به این پیشینه فرهنگی معلوم نیست در پی چه کاری هستند؟
نقاشی های چهل ستون تماما ترک خورده است وبسیاری از آنها از بین رفته است.علاوه بر گرد وخاک که در محل موزه به چشم می خورد ویقینا برای آثار مضر است ،علیرغم هشدارها ی مکتوب افراد در جلوی چشم معدود ماموران موزه در حال عکسبرداری با فلاش بودند .آثار داخل موزه که در درون قاب نگه داری می شدند چندان استثنایی نبوده وصرفا به نظر میر سید برای پر کردن فضا به آنجا منتقل شده اند !
نه تطابق زمانی با یکدیگر داشتند ونه مشابهات دیگر .زره دوران صفوی در کنار قران به مهر امام حسن مجتبی و...
بنر های بیرون محوطه چهل ستون تمیزتر وگویا تر بود. راهنما که نداشتند تنها مامور موزه ایستاده بر سکو مردم را به خروج تشویق می کرد .به راستی اگر فقط در آمد بلیط فروشی را خرج موزه ونگه داری از نقاشی ها ووآثار آن کنند نتیجه بهتری نخواهد داشت؟
«به آن سالها که نگاه میکنم ،فکر می کنم که اگر ما می توانستیم مبارزه را متناسب با شرایط جامعه خود ببینیم چه بسا این عزیزانی که رفتند ،نمی رفتندوزنده می ماندند .چه بسا امروز با بودنشان خدمت بیشتری می کردند تا با مرگشان ....به تجربه دیدم که از خون کسانی که رفتند هزاران لاله نرویید!وبا مرگشان جامعه به آگاهی مورد نظرمانرسید.گرچه این جانبازی هادر برانگیختن شور انقلابی مردم در برچیدن دیکتاتوری شاه کم تاثیر نبود اما به دلیل متناسب نبودن با اوضاع جامعه مبارزات مردم سرانجامی دیگر داشت...متاسفانه تلاش های مادرراه خلق براثرخطاهای سیاسی خودمان ونیزبراثرمحدودیت وممنوعیت فعالیت درایران تقریبا بی اثر ماند.من امروز عمیق تر از گذشته به ایده های عدالت خواهانه مان باور دارم، امابرای دستیابی به این آرزوی بزرگ بشری راه رفته در آن سالها را خطا می دانم واز این جهت ازدست دادن بچه ها را با افسوس واندوه بیشتری حس می کنم.»
حقیقتش را بخواهید با خواندن این سطور بدنم یخ کرد. گوینده این سخنان رقیه دانشگری است .سال 51 دستگیر شد وتاسال 57 در زندان بود .از سردمداران چریک های فدایی بود وبعد از وقایع سال60 از ایران خارج شد. در زمان ما بر روی او وشکنجه هایی که تحمل کرده است تبلیغات زیادی میشد .حتی در زندان نیز یکی از مهره های اصلی کمونیست ها بود. پس از گذشت 30 سال از دوران زندان با یاد اوری آن روز ها این چنین تاسف میخورد .حداقل دم آخری فهمید که چه خطایی انچام داده است .اما چه کسی مسئولیت خون های به نا حق ریخته شده از سوی آنها را به عهده می گیرد؟
از اولین باری که مصاحبه با همسر شهید تارا انجام داده بودم دلم می خواست کردستان را ببینم. همسر شهید تارانکات جالبی را مطرح کرده بود .همیشه مظلومیت خاص حزب الله در آن دیار دلم را به درد می آورد. همسر شهید تارامیگفت پس از دستگیری همسرش مجبور شدند اورا سریعا از شهر بوکان وکردستان دور کنند وتا مدتها او اجازه بازگشت به استان را نداشته ،تا وقتی که شهادت «سید ابراهیم تارا» زیر شکنجه تایید مشود وخود او با یکی از شکنجه گران صحبت میکند...
هفته پیش سفری به استان انجام دادم. از رفتار بعضی که بگذریم ...کردها بسیار خونگرم با من برخورد کردند وبدون استثنا خانم هایی که من با آنها برخورد داشتم میگفتند :بیا برویم شب خانه ما باش.
اما همچنان مظلومیت شهدای کرد نمایان بود .چون عوامل گروهکها از مردم بودند گفتن و نوشتن از آنها سخت است.اما چه باید کرد؟ آیا می توان از دختر دانش آموزی که به خاطر پوشیدن مانتو ومقنعه ودفاع از انقلاب زنده به گور میشود چیزی نگفت؟
آیا می توان از زنی که مدافع انقلاب بود وپیش چشمان دختروپسرش تیر باران می شود ننوشت؟
آیا می توان فراموش کرد آمنه حسینی 14 ساله به خاطر اجرای برنامه کودک در صداوسیمای سنندج مورد حمله قرار گرفته ودستش قطع شود،چشم راستش نابینا وچشم چپ فقط 3دهم دید داشته باشدبا این وضعیت کارشناس شود؟
راستی روز قیامت از من وتو اگر بپرسند چرااهمال کردی؟ چه جوابی داریم بدهیم....
تشنه ام آسمان عشق بارانت کجاست
دست من در جستجو پژمرده ،بارانت کجاست
هرچه می بینم فقط دیوارهای سنگی است
کاش می گفتی به من شهر شهیدانت کجاست
ندی پیش در خدمت یکی از دوستان که سابقه مبارزاتی دارد بودم. دل پردردی داشت .در باره مناسبات دختر وپسر در ایام انقلاب می گفت .اشاره به فیلم های تلویزیونی اشاره کرد وگفت: وقتی این فیلم ها را می بینم دلم می گیرد.به خدا دروغ است ما در کلاس هایی شرکت می کردیم که استاد حتی نام ما رانمی دانست وهیچ کس اصراری نداشت نام دیگری را بداند زیرا درآن شرایط هر چه کمتر می دانستیم به نفع خودمان بود. نه اینکه با دیدن چهره ها عاشق شویم ویادمان برود مبارزه ...در مورد فیلم های جنگ هم همین طور در زیر بارش بمب وخمپاره کی وقت داشت عاشق شود ؟دوتا خمپاره در می کردند زندگی یادت میرفت چه برسد به اینکه در زیر بارش خمپاره که مثل باران می بارید عاشق شوی و....ساختن این فیلم ها جنایت است پایمال کردن خون شهید است ...
دلم خیل سوخت اما به راستی چه می توان کرد؟
زو-کپلوتیز را می شناسید. او در سن 50 سالگی در حالیکه مبتلا به دیابت وام اس بود در دو ماراتن 1999 لندن شرکت کرد وپس از 30 ساعت بعد از شروع مسابقه به خط پایان رسید .اودر این مسابقه 42 kmرا با یک جفت عصای بنفش رنگ طی کردو28 ساعت بعد از نفر اول به خط پایان رسید.
او گفت:من به شما یادآوری میکنم که در زندگی همه چیز امکان پذیر است هر گاه در توانایی خود تردید کردید مرا به یاد آورید وبدانید که میتوانید
می گویند پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) مامور جمع آوری زکات به نزد قبایل رفت تا خمس وزکات مردم را جمع آوری کند .رییس یکی از قبایل به نام مالک از دادان زکات سر باز زد وگفت: من در غدیر خم شاهد بودم که پیامبر اسلام علی(ع)رابه عنوان جانشین خود معرفی کرد.بنابر کسی که ترا فرستاده است دارای صلاحیت به عنوان جانشین پیامبر(ص) نمی دانم تا حق اسلامی خویش را اداکنم.
پس از مراجعت مامور خالد بن ولید با سپاه به سوی آنان رفت .دستور دستگیری مالک صادر شده بود .اما خالد مردان قبیله را کشت وزنان را به عنوان کنیز در تصرف در آورد حتی با همسر مالک همبستر شد.. وقتی خبر به مدینه رسید،امام علی(ع) به خلیفه گفت :خالد باید محاکمه شده وعلاوه بر حدشرعی باید قصاص شود. البته اطرافیان مانع اجرای حکم شدند .
این ماجرای تاریخی را ازآن جهت آوردم که بعضی گله کرده بودند :اگر در رفتار دولت مردان دقت کنی تو هم از انقلاب فاصله می گیری ودلسرد می شوی و... اما مگرعلی (ع)که آن رفتارها ی ضد دین را می دید دلسرد شد ؟حداقل دلمان خوش است که چنین رفتار هایی را ما نمی بینیم...
در ضمن ان شاءالله از این به بعدنوشته های من در روز های شنبه وسه شنبه به روز می شود.یا علی
پس از پایان راهپیمایی22 بهمن سوار مترو شدیم تا برگردیم. کوچولوی مابهانه گرفته بود. کلافه بودم حسابی .جا برای نشستن نبود. زنی که در ایستگاه های قبل سوار شده ونشسته بود با طعنه گفت:آزادی بودید؟
-بله
لبانش را جمع کرد وگفت:چه خبر بود؟
-سلامتی,همه سلام رساندند!
در حالی که سعی می کرد آرام باشدگفت:در راه پیمایی شرکت کردی؟
-بله...
-شلوغ بود؟
-بله,( اشاره به مترو کردم )می بینید که همه آنجا بودند...
–داری برمی گردی؟
-بله ...
با طعنه ومسخره گفت:خسته نباشی
گفتم:لازم نیست شما تشکر کنید!
انگار انتظار حرف دیگری را داشت .گفت: خسته شدی تشکر کردم ,مگر من هموطن تو نیستم .
گفتم: کسی که وظیفه اش را انجام میدهد,تشکر لازم ندارد...
باغیظ وغضب نگاه عاقل اندر سفیه به من کرد .رویش را برگرداند وپس از لحظه ای بلند شد ورفت.
یاد ایام انقلاب افتادم .ما به هیچ عنوان اجازه نداشتیم حتی کلمه ای مخالفت ابراز کنیم. رساله امام در منزل ما جلد نداشت ودرپشت کتابهای دیگر پنهان بود.مجلات مکتب اسلام از قم برای ما می رسید اما پس از خواندن پنهان می شد.جرات داشتی به همین راحتی مردمی را که درمراسمی مثل 6 بهمن شرکت می کردند به مسخره بگیری. آنوقت جایت نا کجاآباد بود.یک دفتر شعار داشتم که بعضی شعارهارا درآن نوشته بودم .وقتی پدرم فهمید آنقدر عصبانی شد که اگر وساطت خواهر بزرگم نبود کتک حسابی خورده بودم.
اما از همان روز اول پیروزی شاهد هستیم آنها که عقاید انقلاب را قبول ندارند با مسخره کردن بیش از بحث واستدلال دررابطه با تضعیف روحیه وجا انداختن عقیده خود تلاش می کنند .
می گوییم جوانها یادشان نیست این خانم که سن مادر مرا داشت,چرا ؟
یاد صحبت های آقای نیری ,رییس کمیته امداد امام(ره)افتادم که گفته بود :این خاطراتی را که تلویزیون نشان میدهد, شوخی است.جدی نگیرید! در روز 17 شهریورمن با آن اضطرابی که داشتم چون دخترانم در معرکه بودندروی جنازه ها راه می رفتیم .صحنه به قدری فجیع بود که پس از گذشت 28 سال از آن روزها هنوز وقتی از میدان شهدا رد میشوم حالم دگرگون می شود !...
امروز همایش انقلاب اسلامی وسازمان های غیر دولتی بود.دو مسئله جالب داشت.
خانم سویزی در سخنرانی اش به دو مطلب اشاره کرد:
1)جریان 15 خرداد به این خاطر شکست خورد که از 4 رکن اصلی یکی کم داشت.امامی داشت با درایت,شاهی داشت ظالم,مردانی که به تبعیت از امام وارد شدند, اما زنان در صحنه نبودند .به همین دلیل است که امام فرمودند: پیروزی نهضت مامرهون زنان است!یعنی وقتی زنان به صحنه آمدند نهضت پیروز شد.گرچه حالا وضعیت به گونه ای است که زنان درتقویم هستند اما در تقسیم نیستند.موقع آرا زن مهم است. اما هنگام چینش نیرو در حد مشاورومدیر...
2)در سخنرانی یکی از آقایان بسیار از زنان گفت؛ به نیکی وخوبی .چند مرد در ردیف جلو پیش هم پچ پچ می کردند .سخنران گفت:شما که از زنان کمترید! یکی ازآنها اعتراض کرد وگفت :حاج آقا چرا چنین میگوئید درحالیکه این همه از زنان تعریف کرده اید ؟
سخنران گفت:آن حرفها را با دانش خود گفتم ,این حرف را با بینش خود .
اگر ما بتوانیم فاصله دانش وبینش افرادرا کم کرده ومعادل هم قرار دهیم راه درست را برگزیده ایم.
مسئله دوم شعری بود که یکی از اعضای انجمن کلیمیان خواند.در واقع بحر طویلی بود شامل ایات قران,بعث پیامبر اکرم(ص)،روز غدیر،جنگ بدر وجمل، فاطمه(ع)، ستون توبه ،اصحاب صفحه، تکاثر،فلق،کافرون،معاویه،یزید،کشته شدن حضرت امام حسین،رسالت زینب(س)،انقلاب،امام،جشن 2500 ساله شاهنشاهی،چپاول،ظلم،زورمداری .....
باور کنید این خانم یهودی از بسیاری از مسلمانان در مورد تاریخ اسلام ،تاویل وتفسیر قران ونهضت عاشورا اطلاعات بیشتری داشت.
او خود را اولین وشاید تنها شاعری که از اسلام وانقلاب چنین می گوید معرفی کرد.
در پایان هم برای او دست زدند وتشویقش کردند وهم صلوات فرستادند!
دلم برای خودم تنگ میشود از بس که فراموش میکنم سری به او بزنم .نمی دانم شاید پس از چند وقت که رفتم سراغش دیگر مرا نشناسد مثل نوشته هایم پس از جند سالی با تعجب از خودم می پرسم این ها را من نوشته بودم!
‹بی معنا نگرد چاهی بجوی آن جا صدای گریستن ترا کسی نخواهد شنید ،اقرار کن که شاخه پیچکی را شکسته ای، کبوتری را مضطرب کرده ای ویک بار به صراحت شقایق شک کردی آن وقت به تومی گوید که زغال به دنیاآمده ای تا الماس بمیری .
ومی گوید رمز شب صبح است که درراه است .آنوقت که تو ذوالجناح را خواهی دید خونین بال با افساری از شبنم وابریشم وبوی خوش مولی ان شاءالله
فریبا انیسی قدیمترها به ما میگفتند ارتجاعی؛امل .بعد شدیم سنتی ومتحجر.این اواخر هم شدیم اصولگرای سنتی .اما در هر صورت شیعه ایم؛دوستدار مولی ؛عاشق ولایت ؛پادر راه گذاشتیم تا شهادت.می نویسم نه فقط به خاطر اینکه شغل من این است چون فکر میکنم از این طریق بهتر می توانم رسالت خود را به انجام برسانم .محور اصلی کارم زنان است درمورد انقلاب ؛دفاع مقدس وفلسطین مطلب دارم به صورت گفتگو؛مقاله؛کتاب وپژوهش |